طعم خوش "قدرت رابطه ای" و پارتی بازی ریشه بی ثباتی تاریخی ایران
دو سه سال بعد ازانقلاب و در اوایل جنگ ایران و عراق که همه مایحتاج اصلی مردم سهمیه ای (کوپنی) بود و صفی، پدرم مرا برای گرفتن سهمیه شکر فرستاد به صف طولانی جلوی مغازه آقا رضا بقال که آن روزها در محل پادشاهی میکرد! بعضی خانمها برای او عشوه می آمدند و آقایان چاپلوسی تا خارج از صف یا بیشتر از سهمیه به آنها جنس بدهد. آن روز صف شکر طولانی بود و من کتاب درسی برده بودم تا وقتم تلف نشود. دوستان آقا رضا و همان چاپلوسان و عشوه گران دائم خارج از صف می آمدند و سهمیه و سایر مایحتاج کوپنی را می گرفتند و میرفتند و لذا صف زیاد حرکت نمی کرد. چند ساعتی گذشت و سرانجام نوبت من شد. آقا رضا که مرا دید (که نوجوانی بودم) گفت یا فردا باید "بزرگترت" بیاید (از اول در صف بایستد) و یا الان نصف سهمیه معمولی را قبول کن. میدانستم که این حرف بی منطق بود و به هدف کاهش سهمیه ما و دادن آن به رفقایش یا فروش با سود زیاد در بازار آزاد. از او خواهش کردم پس از ۴ ساعت صف لطف کند سهمیه ما را بدهد چون هیچ جا ننوشته بود "نوجوانان در صف نیایستند". آقا رضا که خیلی هم قلدر بود با فریاد و فحشهای رکیک و به کمک یکی از چاپلوسهای قلچماق یقه مرا گرفته و از مغازه بیرون انداختند و کتاب درسم هم در جوی آب افتاد. بغض گلویم را گرفت. آقا رضا نمیدانست که من عضو بسیج نوجوانان بودم
!
مسئول بسیج منطقه فردی بود "عشقی" و با معرفت بنام "حاج حسین .." که او را "بی ترمز" میخواندند چون با کسی شوخی نداشت. از مغازه آقا رضا یک راست رفتم مسجد سراغ حاج حسین و گفتم با من آقا رضا چطور رفتار کرده. بسیج آن زمان (بر خلاف بعضی کمیته های آن زمان) تمام همتش مبارزه با بی عدالتی بود و حق کشی در اجتماع. در این مورد هم که من (یک بسیجی) مورد حق کشی واقع شده بودم. حاج حسین مسلسل ژه سه خود را برداشت و گفت بپر روی موتور بریم مغازه. در مغازه آقا رضا را در جلوی همه مجبور به معذرت از من کرد، سهمیه ام را کامل داد و از آن پس هم آقا رضا که پادشاه محل بود جلوی یک نوجوان (من) شد مثل موش! طعم قدرت، احقاق حق و برقراری "عدالت" به مزاق من نوجوان خیلی خوش آمد! هم بقال قانون را دور زد و هم من، هم بقال زور گفت و هم من. هر دو روشمان یکی بود اگرچه در آن مورد من برنده مقطعی شدم.
"قدرت رابطه ای" خیلی خوش طمع است و اعتیاد می آورد. بیست و اندی سال پیش در یک اداره حاج آقایی را میشناختم که با یک تلفن بزرگترین مشکلات قانونی را که سالها میتوانست طول بکشد حل میکرد و حرفش "هیچوقت" ردخور نداشت چون "ارتباطش" از نوع بسیار قوی بود. چند سال بعد که گروه دیگری سر کار آمدند خلع لباسش کردند (چون "روابط" وی با قدرتمندان جدید خوب نبود) و بی آبرو، و بعد هم فوت کرد.
در تابستانهای داغ ایران استخرهای خوب خیلی گران و خصوصی بودند و استخرهای عمومی شلوغ و کثیف (همین دیروز ۳۵ خانم در استخر عمومی شهرستان شیروان بواسطه آلودگی مسموم شدند). بیست و اندی سال پیش یک استخر عالی مصادره ای تهران در اختیار یک نهاد "انقلابی" قرار گرفته بود. یکی از دوستان نزدیک ما که با مسئولین آن نهاد "رابطه" خوبی داشت همیشه در آن استخر بود و مرا هم دعوت میکرد (که من زیاد اهل شنا نبودم). احساس "برتری" از دیگران در دسترسی به امکانات احساس خوبی بود!
چهار سال پیش از یکی از اقوام که خانمی ۶۵ ساله است پرسیدم چرا در این سن بسیجی شده ای؟ گفت بخدا عاشق "شنا" هستم و تنها استخر خوب منطقه دست بسیج است. "رابطه" با بسیج خیلی مهم است!
سی سالی پس از استفاده از پارتی و روابطم در بسیج برای احقاق حقم، و پس از مسافرت و زندگی در ۵۰ شهر دنیا و مطالعه هزاران کتاب و مقاله و نظر (و تحصیلات عالیه در خارج از ایران) فهمیدم که مشکل بی ثباتی کشور ما ریشه در پارتی بازی دارد و استفاده بیشتر از حد از "روابط" (بجای قانون). همان برخوردی که من در نوجوانی با آن بقال بی انصاف کردم گریبانگیر همه مردم ماست، از پیر گرفته تا جوان، از اصلاح طلبان گرفته (که سالها به رانت خواری متهم بودند و بی انصافی و باند بازی) تا محافظه کاران (که برای حفظ قدرت، دروغ، خشونت، ددمنشی و بی قانونی را توجیه میکنند).
قدرت و نفوذ "رابطه"ای و پارتی بازی خوش طعم است و لذت بخش (برای خامان، نابالغان، عقده ای ها، بی کفایتان و نورسیده ها) اما جامعه را فلج میکند. تقسیم اطرافیان به "خودی" و "ناخودی" و یا "خواص" (از لحاظ "رابطه ای") که بسیار در سیاسیون و مردم ما رایج است موجب "کینه ای" شدن و "شخصی شدن" اختلاف نظرهای حتی کوچک میشود. "باندها" سریع برای هر مساله ای جبهه گیری میکنند (مثل بچه محلهای زمان کودکی من که هر روز با بچه محلهای دیگر دعوا داشتند!). در سیستمهای غیر "شایسته سالاری" و غیر "قانونمند"، "کینه ها"ی شخصی و "حسادتها" رایج میشوند. چند سال پیش یکی از مجریان محبوب رادیو تلویزیونی درایران که با "رابطه" قوی پله های ترقی را طی میکرد، بناگاه با پخش گسترده ویدئوی رقص و لهو و لعب وی در یک پارتی خصوصی بی آبرو شد و بی کار. علت پخش ویدئو هم چیزی نبود جز "کینه" و "حسادت" یکی از اطرافیانش یا همکارانش.
برای همین هم سنگ روی سنگ بند نمیشود. آلن گرینسپن از بزرگترین اقتصاددانان دنیا و رئیس قبلی بانک مرکزی آمریکا در کتاب جدید خود اشاره میکند که "رفیق بازی" و تبعیض و بی قانونی میتوانند حتی سیستم های اقتصادی قوی و سرمایه داری را فاسد و بی بازده کنند (اصطلاح crony capitalism برای اقتصاد سرمایه داری ولی با پارتی بازی نظیر عربستان بکار میرود). در سیستم "رابطه ای" و باندبازی همه مردم بازنده اند هر چقدر هم فکر کنند که "پارتی شان" کلفت است یا اینکه جزو "خواص" باشند. آن قدر سیستم "رابطه ای" ناپایدار است که بالاترین مسئولین دیروز کشور (نخست وزیر، رئیس جمهور، معاونان، نمایندگان مجلس و ..) امروز یا تحت فشارند یا در زندان و بقولی تحت شکنجه و در تلویزیونهای دنیا به عنوان "خیانتکار و "جاسوس" و .. معرفی میشوند. شاید ایران تنها کشوری باشد که در طی ۳۰ سال گذشته تمام رئیس جمهورها و نخست وزیرانش یا کشته شدند (رجایی و با هنر)، یا متواری (بنی صدر) و یا متهم به خیانت (بازرگان، موسوی، هاشمی، خاتمی) (تنها استثنا آیت الله خامنه ای میباشد که رئیس جمهور بود). نمیدانم آیا آقای احمدی نژاد و قدرتمداران فعلی که در حال حاضر جزو"خواص" اند و در داخل حلقه "خودی ها" و طعم خوش "قدرت" از طریق "رابطه" را تجربه میکنند حواسشان به این آمار ۳۰ سال گذشته هست؟
نویسنده این هفته: بسیجی قدیم